فاصلهگذاري، فاصلة استتيک، فاصله زيباشناختي
Aesthetic Distance
جي. اي. کادن - روابط روانشناختي که بين خواننده (يا بيننده) و اثر هنري وجود دارد. اين اصطلاح، رويکرد و حالت شخص را نسبت به اثر هنري، بيتوجه به اين که اثر براي وي جالب است يا نه، توضيح ميدهد. خواننده ممکن است از يک شعر، مثلاً به دلايل دروني، خوشش نيايد، اما اين امر به واکنش بيروني وي لطمه نميزند. خواننده يا منتقد بايستي در وهلة اول با اثر مورد نظر، مرتبط و درگير و در عين حال فارغ از آن باشد. اثر هنري با ما «فاصله» دارد، تا تفاهم زيباشناختي ايجاد کند و با واقعيت اشتباه نشود. نويسنده مسؤل تعيين مقدار فاصلهاي (نه به معناي مکاني آن) است که کارش بايد از آنجا رويت شود. اگر خواننده را به زور به توجه وادارد خواننده شايد منزجر شود و به عکس اگر همه چيز را خود به گردن گيرد خواننده شايد نکته را در نيابد.
مفهوم فاصله استتيک در سدة بيستم به وجود آمده است، اگرچه به نظر ميرسد ريشه در زيباشناسي سدة نوزدهم دارد و قدمت آن به 1790 ميرسد که کانت در نقد داوري بيعلاقگي ما را در برخورد با آثار هنري تشريح کرد. در 1912 «ا. بالوف» مقالهاي با عنوان فاصلة رواني چون عاملي در هنر و يک اصل زيباشناسي انتشار داد و در آن «فاصله رواني» را تعريف کرد. اين مقاله در باب تاريخچه و سابقه اين مفهوم داراي اهميت است. بعد از بالوف بعضي منتقدان از جمله ديويد ديچز در مروري بر ادبيات از ديد خوانندگان و منتقدان (1948) به اين موضوع پرداختهاند.
جي. اي. کادن - روابط روانشناختي که بين خواننده (يا بيننده) و اثر هنري وجود دارد. اين اصطلاح، رويکرد و حالت شخص را نسبت به اثر هنري، بيتوجه به اين که اثر براي وي جالب است يا نه، توضيح ميدهد. خواننده ممکن است از يک شعر، مثلاً به دلايل دروني، خوشش نيايد، اما اين امر به واکنش بيروني وي لطمه نميزند. خواننده يا منتقد بايستي در وهلة اول با اثر مورد نظر، مرتبط و درگير و در عين حال فارغ از آن باشد. اثر هنري با ما «فاصله» دارد، تا تفاهم زيباشناختي ايجاد کند و با واقعيت اشتباه نشود. نويسنده مسؤل تعيين مقدار فاصلهاي (نه به معناي مکاني آن) است که کارش بايد از آنجا رويت شود. اگر خواننده را به زور به توجه وادارد خواننده شايد منزجر شود و به عکس اگر همه چيز را خود به گردن گيرد خواننده شايد نکته را در نيابد.
مفهوم فاصله استتيک در سدة بيستم به وجود آمده است، اگرچه به نظر ميرسد ريشه در زيباشناسي سدة نوزدهم دارد و قدمت آن به 1790 ميرسد که کانت در نقد داوري بيعلاقگي ما را در برخورد با آثار هنري تشريح کرد. در 1912 «ا. بالوف» مقالهاي با عنوان فاصلة رواني چون عاملي در هنر و يک اصل زيباشناسي انتشار داد و در آن «فاصله رواني» را تعريف کرد. اين مقاله در باب تاريخچه و سابقه اين مفهوم داراي اهميت است. بعد از بالوف بعضي منتقدان از جمله ديويد ديچز در مروري بر ادبيات از ديد خوانندگان و منتقدان (1948) به اين موضوع پرداختهاند.
+ نوشته شده در یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۴ ساعت 20:46 توسط امید شریف موسوی
|